داستان های شیوانا دره

داستان های شیوانا دره

داستان های شیوانا

روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین است

نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد

باغبان گفت :

راستش بعد از ظهرها که کارم اینجا تمام می شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می کنم

وقتی هنگام غروب می خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می شود و مرا تهدید می کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می کند

ما قصد داریم از این به بعد برای شما داستان های صوتی که توسط خود وبلاگ تهیه شده رو برای دانلود بزاریم امید وارم خوشتون بیاد

کپی برداری با ذکر منبع و لینک به ما بلا مانع میباشد

لطفا نظر فراموش نشه

برای دانود روی آیکون کلیک کنید با حجم فوق العاده پایین

داستان کوتاه و آموزنده زیبایی

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد

اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند

بقیش تو  ادامه مطلب